مراحل و شرایط توبه کردن

نوشته شده توسطیاس 14ام بهمن, 1395

انسان گناهکار حین گناه و بعد از آن وجدانش او را می آزارد و اگر در رحمتی بر وی گشوده نشود او مایوس و منزجر از خود باقی می ماند. توبه و احتمال قبولی آن موجب ایجاد روحیه امیدواری شده و حالت یاس را می زداید. درد اثر گناه از سویی و امید به دریای کرم الهی از طرف دیگر وی را در حالتی بین خوف و رجا قرار می دهد و راه قرب به خداوند و کمال و ترقی را هموار می سازد.

دین اسلام در ابتدا، انسان را شدیدا از انجام گناه منع می کند و درباره آثار و عواقب بسیار ناگوار دنیوی و اخروی گناه هشدار داده است، اما در عین حال هیچگاه راه بازگشت و ” توبه” را نمی بندد و انسان گناهکار را هم امید داده که اگر خالصانه به سوی خدا بازگردد در رحمت الهی به روی او باز خواهد شد. اما باید دانست “توبه” مراحل و شرایطی دارد که بدون آن ممکن نمی شود. 

- عزم بر ترک 

 اولین قدم در توبه، عزم بر ترک معصیت و گناه است که شرایط را برای بازگشت انسان به سوی خدا باز می کند. در همین مورد می توان حدیثی از امام باقر (ع) نقل کرد که می فرمایند: کسی که توبه کند و بر گناه خویش بماند و تکرار کند، مثل این است که استهزاء کرده باشد. 

- پشیمانی از گناهان 

 بعضی از انسان ها بعد از گناه، معصیت خود را توجیه می کنند و با سخنان واهی و بیهوده قصد فرار از عذاب و جدان خود را دارند. در حالی که یکی از گامها در راه توبه اعتراف به گناه می باشد. البته لازم نیست که اعتراف به زبان صورت گیرد بلکه همان پشیمانی از معصیت نوعی اعتراف است. اعتراف نزد خداوند و یا عذرخواهی از خلایق در صورتی که گناه مشتمل بر حق الناس بوده است، راه خلاصی از عواقب سوء اخروی گناه می باشد. 

- ادای واجبات 

 یکی دیگر از مراحل توبه این است که انسان در گناهانی که حق الله محض می باشند اگر واجبی چون نماز، روزه، خمس، زکات و … از او فوت شده باشد باید قضاء شوند و کفارات و جرایم آنها پرداخت گردد تا انسان حق خالق را به جا آورده باشد. 

- رد حق الناس 

 گناهان بر دو قسمند یا حق الله محض هستند و ناس را در آنها مدخلیتی نیست. چون شرک، افترا به خدا، یاس. و یا علاوه بر حق الله، حق الناس هم می باشند. همانند تهمت، سرقت و غصب و … در قسم دوم از گناهان، زمانی توبه متصور می شود که حقوق مردم به آنها بازگردانده شود. 

- چشیدن اثر عبادت به جای لذت گناه  

گناه برای تن آدمی لذیذ است و هر گناه و معصیتی لذات خاص خود را به جسم می دهد در توبه باید اثر عبادت جای لذت گناه را بگیرد و توبه کننده باید آنقدر اثر عبادت را بپذیرد که لذت معصیت از وی زدوده شود. 

- از بین رفتن اثرات حرام در تن 

 یکی دیگر از شرایط توبه از دیدگاه امیرمومنان علی (ع) این است که اگر گناهی اثر در ارتزاق داشته، بایستی گوشت حاصل شده از روزی حرام آب گردد. حزن و اندوه بعد از گناه در طول زمان می تواند چنین اثری را در جسم توبه کننده ایجاد کند. 

 البته باید دانست که دلیل پذیرش توبه از سوی خداوند، رحمت وسیعه اوست؛ او که خود را به صفت رحمانیت و رحیمیت معرفی نموده است. قطعا به بندگانش نه به عدل بلکه به لطف و رحمت رفتار خواهد نمود. 

 با این که توبه یک واجب فوری می باشد در عین حال نوعی عبادت بوده و تائب در پیشگاه خداوند مرتبه و جایگاه خاص دارد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: چیزی محبوب تر نزد خداوند از مرد و زن توبه کننده نیست. 

اثرات توبه 

 انسان گناهکار حین گناه و بعد از آن وجدانش او را می آزارد و اگر در رحمتی بر وی گشوده نشود او مایوس و منزجر از خود باقی می ماند. توبه و احتمال قبولی آن موجب ایجاد روحیه امیدواری شده و حالت یاس را می زداید. درد اثر گناه از سویی و امید به دریای کرم الهی از طرف دیگر وی را در حالتی بین خوف و رجا قرار می دهد و راه قرب به خداوند و کمال و ترقی را هموار می سازد. 

 افزون بر آثار روانی، توبه می تواند سیئات را نابود و حتی تبدیل به اعمال شایسته و حسنه نماید. خداوند در آیه 70 سوره فرقان می فرماید: کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، خداوند گناهان آنها را تبدیل به حسنات می نماید و خداوند همیشه آمرزنده و مهربان بوده است. 

 بخشی از آثار گناه، آثار تکلیفی است و آن اثر گناه در ارتباط با عذاب و عقاب گنهکار می باشد. توبه خود یک عمل واجب است و بی پاداش نخواهد بود، اما بخش دیگری از آثار گناهان، آثار وضعی آنها می باشد و آن آثاری است که طبیعت گناه می تواند ایجاد کند. این آثار گاهی در جسم ظاهر می شود و گاهی در روح و روان آدمی. بی تردید پیراهن آلوده ای که شسته شود همانند پیراهن غیر آلوده نیست.

اوج عشقبازی با خدا

نوشته شده توسطیاس 13ام بهمن, 1395

آیت الله قرهی:

این چیست که مرحوم نخودکی ساعت‌ها در بام حرم رضوی مشغول رکوع بودند، به قدری که پشت ایشان با سطح برف مساوی شده بود و متوجّه سرمای هوا نبودند⁉ 

البته بعضی باورشان نمی‌شود. یکی از اولیاء می‌فرمودند: این‌قدر این شبهه انداختند که آیا اصلاً چنین چیزی بوده یا خیر که با خودشان مکاشفه کردم. ایشان فرمودند: آن‌هایی که منکر می‌شوند، فردای قیامت فیلم من را خواهند دید- همان لفظ فیلم را آورده بودند - که من ساعت‌ها در بام حرم رضوی در حال رکوع بود، خادم‌ها در را بستند و رفتند - چون آن موقع درب‌ها را می‌بستند - ؛ بعد هم برف بارید، ولی من هیچ نفهمیدم؛ چون غرق در «سبحان ربی العظیم و بحمده» بودم و آن عظیم را می‌دیدم. «بحمده» آن حمد خدا چیست؟ عظیم چیست؟ تسبیح چیست؟

 تا آدم نرسد، متوجّه نمی‌شود. وقتی نرسد، معلوم است اشکال و به قول ما طلبه‌ها إن‌قلت هم می‌آورد که مگر می‌شود؟! البته ما هم درست می‌گوییم؛ چون ما به آن مقام نرسیدیم و باورش مشکل است. لذا اگر قرآن نمی‌گفت که خیلی‌ها تکذیب می‌کردند

خودبینی هرگز!

نوشته شده توسطیاس 13ام بهمن, 1395

در روایتی امام صادق فرمودند : یکی از یاران حضرت عیسی علیه السلام که قد کوتاهی داشت و همیشه در کنار حضرت دیده می شد، در یکی از مسافرتها که همراه عیسی علیه السلام بود، در راه به دریا رسیدند.

حضرت عیسی با یقین خالصانه گفت:بسم الله و بر روی آب حرکت کرد!

مرد کوتاه قد، هنگامی که دید عیسی بر روی آب راه می رود، با یقین راستین گفت:بسم الله، و روی آب به راه افتاد تا به حضرت عیسی رسید. در این حال مرد دچار خودبینی و غرور شد و با خود گفت:عیسی روح الله روی آب راه می رود و من هم روی آب راه می روم، بنابراین، عیسی چه فضیلتی بر من دارد؟ هر دو روی آب راه می رویم.

همان دم یک مرتبه زیر آب رفت و فریادش بلند شد:

ای روح الله مرا بگیر و از غرق شدن نجاتم ده!

حضرت عیسی دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و فرمود: ای مرد مگر چه گفتی که در آب فرو رفتی؟

مرد کوتاه قد گفت:من گفتم، همان طور که روح الله روی آب راه می رود، من نیز روی آب راه می روم. پس با این حساب چه فرقی بین ماست!

خودبینی به من دست داد و به کیفرش گرفتار شدم.

حضرت عیسی فرمود:تو خود را (در اثر خودبینی) در جایگاهی قرار دادی که شایسته آن نبودی بدین جهت خداوند بر تو غضب نمود و اکنون از آنچه گفتی توبه کن!

مرد توبه کرد و به رتبه و مقامی که خدا برایش قرار داده بود بازگشت و موقعیت خود را دریافت.

امام صادق علیه السلام پس از نقل این قضیه فرمود:

فاتقو الله و لا یحسدن بعضکم بعضاً. 

پس شما نیز از خدا بترسید و پرهیز کار باشید و به همدیگر حسد نورزید.
بحار: ج 14، ص 254. 

حکایت

نوشته شده توسطیاس 13ام بهمن, 1395

بگذارید این خطر تنها برای من باشد

أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(یونس/ 62)

یکی از زیباترین خاطره های ما مربوط به روزی است که قرار بود فردای آن به تهران حرکت کنیم . امام در آن روز فرمودند همه افرادی که در اقامتگاه بودند، شب به محل سکونت ایشان بیایند . حدود بیست نفری بودیم که بعد از نماز جمعه خدمت امام رفتیم . ایشان نصیحتی و دعایی کردند . بعد اظهار قدردانی فرمودند . که ما شرمنده شدیم از اینکه خدمتی در خور نکرده و کاری انجام نداده ایم . سپس فرمودند: شما با این هواپیما همراه من نباشید . چون احساس خطر هست و شما بگذارید این خطر تنها برای من باشد . در آن لحظه ها ما به یاد آن وداع شب عاشورای امام حسین (ع) افتادیم، ولی بلافاصله باید اضافه کنم که این یک مقایسه یکطرفه بود، چون از یک سو امام امت مقابل ما قرار داشتند و در اعماق ذهنمان امام حسین (ع) و ما اصلا ناچیزتر از آن بودیم که با یاران امام حسین (ع) سنجیده شویم و امام خمینی هم همان راه حسین (ع) و قیام و انقلاب حسینی را در پیش داشتند . امام با کلامی حسینی آن جملات را فرموده بودند و در حالتی شورانگیز همه شروع کردند به گریه و گفتند: جان ناقابل ما فدای راه اسلام و انقلاب، اجازه دهید در خدمت شما باشیم .

در آن میان یک کارگر، یک راننده بود اهل گرمسار که از دست ساواک و ظلم رژیم فراری شده و به پاریس آمده بود خدمت امام . این مرد چنان بشدت می گریست و تقاضای همراه شدن با امام را داشت که به حالت بیهوشی افتاد .

امام مهربان و عزیز متاثر شده و اجازه دادند که همراه ایشان باشیم . ما جرئت بیشتری پیدا کردیم و از امام اجازه گرفتیم که با هر یک از برادران عکسی گرفته شود . باز امام با لبخند مهرآمیز و پرعطوفت یک مقداری عبایشان را جمع کردند و فرمودند: “بسم الله" 

تفسیر سوره هود۶۲_۷۲

نوشته شده توسطیاس 12ام بهمن, 1395

امام صادق عليه السلام فرمود: 

خداوند متعال چهار فرشته را براي نابودي قوم لوط فرستاد: جبرييل و ميكاييل و اسرافيل و كروبيل عليهم السلام . پس آنان، دستار بر سر، بر ابراهيم گذر كرده و به او سلام دادند، اما او آنها را نشناخت و ديد كه چهره و ظاهري نيكو دارند و با خود گفت: جز خودم نبايد كسي به اينان خدمت كند. ابراهيم، مردي مهمان نواز بوده و بنابراين گوساله اي چاق و فربه را براي آنان كباب كرد. وقتي كاملاً آماده شد، آن را نزد ميهمانان گذاشت. ديد كه آنان به غذا دست نمي زنند. 

از آنان دلگير شد و وجودش را ترس فرا گرفت. هنگامي كه جبرييل متوجه اين موضوع شد، دستار را از سر و روي خود برداشت و ابراهيم او را شناخت و به او گفت: خودت هستي؟! جبرييل گفت: آري، و ساره همسر ابراهيم نزد آنان آمد. جبرييل به او مژده ولادت اسحاق و پس از آن يعقوب را به او داد. 

 ابراهيم به فرشتگان گفت: به چه منظوري آمده ايد؟ گفتند: مأموريت ما نابودي قوم لوط است. ابراهيم گفت: اگر در ميان آنها صد فرد مؤمن باشد، باز هم آنان را هلاك مي كنيد؟ جبرييل گفت: نه…اگر  پنجاه نفر باشند ، گفت نه…

 و ادامه داد تا  گفت: اگر يك نفر مؤمن در ميان آنها باشد چه؟ گفت: نه. ابراهيم گفت: در ميان آنان لوط حضور دارد. 

گفتند: ما خوب مي دانيم كه چه كسي در ميان آنان است و او را همراه با خانواده اش نجات خواهيم داد، البته به جز همسرش كه در زمره  بدكاران است. سپس فرشتگان رفتند…‌ امام صادق عليه السلام فرمود:پس فرشتگان  لوط آمدند و او در نزديكي شهر در مزرعه اش مشغول كار بود، و در حالي كه دستار بر سر و صورت داشتند به او سلام دادند. وقتي ديد كه چهره و ظاهري نيكو دارند و با دستار و لباس هاي سفيد آمده اند به آنها گفت: به منزل برويم؟ گفتند: آري. پس لوط از جلو مي رفت و فرشتگان پشت سر او مي رفتند. لوط از اين كه آنان را به منزل دعوت كرده پشيمان شد و با خودش گفت: اين چه كاري بود كه كردم؟ آنان را پيش قوم خودم آوردم. من كه قوم خودم را مي شناسم. 

 

بنابراين رو به فرشتگان كرد و گفت: شما بر بدترين و شرورترين مردمان وارد خواهيد شد. جبرييل به فرشتگان ديگر گفت: عجله اي براي عذاب كردن آنان نيست. صبر كنيد تا آن كه لوط سه بار عليه آنها شهادت بدهد. 

جبرييل گفت: اين يك بار. 

سپس لوط ساعتي قدم زد و رو به فرشتگان نموده و گفت: شما نزد بدترين مخلوقات خدا آمده ايد.

 جبرييل گفت: اين دومين بار. 

سپس لوط راهش را پي گرفت و رفت و وقتي كه به ورودي شهر رسيد رو به آنان كرده و گفت: شما نزد بدترين و شرورترين قوم خداوند آمده ايد. جبرييل گفت: اين بار سوم. 

 سپس لوط وارد شهر شد و آنان نيز با او داخل شدند تا آن كه وارد منزل شدند. همين كه چشم همسر لوط به آنان افتاد و سيماي نيكوي آنان را ديد، به پشت  بام رفته و دست زد، اما قوم لوط نشنيدند. پس دود به راه انداخت. وقتي كه قوم لوط دود را ديدند، شتابان به سوي منزل لوط آمدند تا به در منزل او رسيدند. زن لوط نزد آنان آمده و گفت: گروهي خانه ما هستند كه من زيباتر از آنان را هرگز نديده ام. پس قوم لوط به سمت در آمدند تا وارد منزل لوط شوند.

وقتي لوط متوجه آنها شد، برخاست و نزد آنها رفت و به آنان گفت: 

اي قوم! از خدتا بترسید … و دختران خود را برا ازدواج به ایشان پیشنهاد داد …

لوط به آنها گفت: «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي اِلَي رُكْنٍ شَدِيدٍ»  #هود_۸۰

راوي گويد: جبرييل گفت: اي كاش لوط مي دانست كه چه نيروي عظيمي همراه خود دارد. اما آنان بر لوط غلبه كرده و وارد خانه لوط شدند. جبرييل بر لوط، بانگ زد و به او گفت: اي لوط! بگذار داخل شوند. وقتي داخل منزل لوط شدند، جبرييل انگشتش را به سوي آنان دراز كرد و چشمانشان از بين رفت و اين همان چيزي است كه خداوند فرمود: «فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ»پس فروغ ديدگانشان را سترديم

 جبرييل به لوط گفت: ما مأمور نابودي آنها هستيم. لوط گفت: اي جبرييل! شتاب كن. 

جبرييل گفت: «اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ» جبرييل به لوط دستور داد كه او و همراهانش، جز همسرش از شهر بيرون بروند و سپس آن شهر را با بال­هايش از هفت طبقه زمين بركند و آن را بالا برد، به طوري كه اهالي آسمان دنيا، زوزه سگان و بانگ خروسان آن شهر را مي شنيدند. سپس آن را واژگون ساخت و بر آن شهر و اطراف آن باران سنگي از گل جويده شده فرو ريخت

کافی ج 8 ص 327

توبه نصوح

نوشته شده توسطیاس 12ام بهمن, 1395

مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندام زنانه داشت.

 او مرد شهوتران بود و  با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد. هیچ کسى از وضع نصوح خبر نداشت، او از این راه هم امرارمعاش می کرد.

نصوح چندین بار به حکم وجدان از کارش توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.

او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند.

آوازه ی صفاکاری نصوح تا کاخ شاهی آن شهر رسیده بود و روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت.

از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.

کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد جستجو قراردادند تا اینکه نوبت به نصوح رسید، او از ترس رسوایى، حاضر نشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند..
نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: 
“خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم”. نصوح این بار از ته دل توبه واقعی نمود. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد.

محافظین از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.

او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.

آموزش مهارت حجاب و عفاف در سن ابتدایی

نوشته شده توسطیاس 12ام بهمن, 1395

​مهارت ارتباط اجتماعی و پوشش مناسب در تعامل و ارتباط با دیگران از جمله مهارت‌های مهمی است که باید به گونه‌ای علمی و بدور هر گونه شتابزدگی آن را به فرزندان آموزش داد. مهارت داشتن حیا در منزل یکی از موضوعاتی است که در قرآن کریم نیز به نوعی زیبا در آیات متعددی بیان شده است.

فرزندان باید بیاموزند که در مقابل چه کسانی حجاب را رعایت نمایند. آیات و روایات متعددی به این موضوع پاسخ داده است، و بی‌توجهی به مهارت‌آموزی در سنین ابتدایی موجب بی‌توجهی فرزندان در سنین بالاتر خواهد شد. البته این مطلب به معنای استفاده از اهرم فشار و اجبار در سن کودکی نیست، بلکه در این سن پذیرش کودکان بسیار راحتر اتفاق می‌افتد، کما این که امام علی(علیه السلام) در خصوص تربیت فرزند خود این چنین می فرماید: «فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّكَ؛ بنابراین پیش از آنكه دلت سخت شود، و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو كردم.»

نهج البلاغة(للصبحی صالح)، ص۳۹۳.

سخنراني آيت الله ناصري

نوشته شده توسطیاس 12ام بهمن, 1395

​‍ خداوند طبیب است و من مریض. من که مریضم و مي‌روم دکتر، دکتر مزاج من را نگاه مي‌کند و نسخه مي‌نویسد، مثلاً مینویسد این قرص را شش ساعت به شش ساعت باید بخوری. این کپسول را مثلاً چهار ساعت به چهار ساعت باید بخوری. تشخیص او این طوری است. این تزريق را هفته ای یک بار انجام بده و … ؛ یعنی احتیاج بدن من را مي‌بیند و طبق احتیاج بدن به من دارو مي‌دهد. حضرت حق هم طبیب است و برای درمان و اصلاح ما دستوراتی داده است.

مثلا نماز را گفته است، که روزی پنج بار بخوانید. بر خلاف خيلي واجبات ديگر كه در سال، يك يا چند بار واجب مي‌شود؛ مثلا زکات را گفته است سالی یک بار بپردازيد. فقط هم به نُه چیز تعلق مي‌گیرد. يا پرداخت خمس را یک بار در سال بر ما واجب كرده است. يا روزه سالی یک ماه گرفته مي‌شود. يا حج در كل عمر، برای اشخاصی که استطاعت داشته باشند، یک بار واجب مي‌شود. همه اين‌ها حکمت و مصلحت در آن است. هر يک از اين‌ها آثاری دارد و بخاطر آثارش خداوند طبیب و حکیم هر کدام را برای ما تجویز کرده است. 

ادامه دارد…