الگوی زیبایی برای دیگران باش

نوشته شده توسطیاس 18ام بهمن, 1395

سعی کن کسی که تو را می ببیند،
آرزو کند مثل تو باشد..
۱) از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که در چهره داری،
آن را احساس کند…
۲) از عقیده برایش نگو..!
بگذار با پایبندی تو،
آنرا بپذیرد…
۳) از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند…
۴) از اخلاق برایش نگو!
بگذار آن را از طریق مشاهده تو بپذیرد…
۵) از تعهد برایش نگو!
بگذار با دیدن تو،
از حقیقت آن لذت ببرد…
۶)بگذار مردم با اعمال تو،
 خوب بودن را بشناسند…

جملات کوتاه اما پرمعنا

نوشته شده توسطیاس 17ام بهمن, 1395

​به سه چیز هرگز نمیرسید:

1-بستن دهان مردم

2-جبران همه شکستها

3-رسیدن به همه آرزوها
سه چیز حتما به تو میرسد:

1-مرگ

2-نتیجه عملت

3-رزق و روزی
میخواهی به همه چیز برسی

خدا را در زندگیت بیاور

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

.

دلهای ما که بهم نزدیک باشند

دیگر چه فرقی می‌کند 

که کجای این جهان باشیم، 

دور باش 

اما نزدیک، 

من از نزدیک بودن‌های 

دور می‌ترسم …! 

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

.

سال ها گذشت

ما به هم نرسیدیم 

جای تو اما ، زنی همراه من است

به تو شباهتی ندارد

از تو بهتر نیست

حتی زیباتر…

تنها بخاطر لجاجتم کار به اینجا رسید،

اما ، وقتی موهایش را باز میکند بی اختیار 

مثل همیشه تو را صدا میزنم …

و او میخندد 

با اشتیاق میپرسد …

رابطه ی بین موهایش و دخترمان چیست …؟!  

و من هر بار میمیرم …!

$$$$$$$’$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

همه چشم امید به محبت دیگران دوخته اند 

و بی خبر از آنند 

كه 

خود نیز می توانند 

عـــامل محبت برای دیگران باشند.

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

جملات کوتاه

نوشته شده توسطیاس 17ام بهمن, 1395

​دلی را نشکن

شاید←خانه خدا باشد
کسی را تحقیر مکن

شاید←محبوب خدا باشد
هيچ گناهي را كوچك ندان

شايد←دوری ازخدا در آن باشد
ازهیچ غمی ناله نکن

شاید←امتحانی از سوی خدا باشد

حرف دل

نوشته شده توسطیاس 17ام بهمن, 1395

اگه جایی دیدین پدربزرگ های مهربون دارن دست فروشی میکنن، هرچی که تونستین ازشون بخرین؛ 

اونا بیزینس نمی کنند، فقط دارن خرج روزانه شون رو در میارن… 

روش افزایش انرژی مثبت در منزل و محل کار 

نوشته شده توسطیاس 16ام بهمن, 1395

۱-کُندر را بر روی زغال قرار دهید تا تبخیر شود ولی نسوزد.به این صورت انرژی منفی از بین رفته و انرژی مثبت جایگزین آن خواهد شد 

2-  بوی عود انرژی محیط را تصفیه میكند 

3- ذکر اسماء الهی مخصوصأ تسبیحات اربعه و ذکر الله به دلیل بالا بودن سطح ارتعاشات آن باعث آرامش می شود .                            

4- سوزاندن شمع نیز انرژی منفی را خنثی میكند و انرژی مثبت ایجاد مینماید. گفته میشود نور آن انرژی منفی را پاك میكند.همچنین دود کردن اسفند (اسپند) نیز همین تاثیر را دارد 

5- آب نمك قدرت زیادی در خنثی کردن انرژی منفی دارد. می توانیم كف مكانها را با آب نمك بشوییم و تی بكشیم یا كاسه ای آب نمك در گوشه اتاق نگه داریم. گاه گاهی آن كاسه را چند ساعتی در آفتاب بگذارید و بعد از چند روز آب آن را عوض كنید 

6- وجود گلها در درون منزل یا محیط كار عامل بسیار خوبی برای تولید انرژی مثبت و خنثی کننده انرژی منفی میباشد. گلهائی به رنگ زرد، نارنجی و آبی یا بنفش برای این منظور خیلی مناسب هستند. گیاهانی مثل پیچک ، شمعدانی و سرخس هم از قدرت بالایی برای تصفیه هوا و تولید انرژی مثبت برخوردارند .

7- در منزل و یا محیط کار از رنگ هایی استفاده كنید كه انرژی مثبت ایجاد كنند و انرژی منفی را دفع نمایند، از قبیل سفید، آبی- بنفش، سبز، زرد، نارنجی، صورتی و… 

8- صداهائی نیز وجود دارند كه روی انرژیهای مثبت و منفی اثر جاذب و دافع دارند.موسیقی ها عموماً در ملودیهای قدیمی، آوازهای مذهبی، ، موسیقی كلاسیك، و صداهائی كه از طبیعت هستند مانند صدای باد در حركت و آبشار و رودخانه و صدای پرندگان و… 

9- دانه های خوراكی گیاهان به ویژه برنج (پخته نشده) توانایی جذب و از بین بردن انرژی منفی را دارند.قدیمی تر ها بر سر سفره عید کمی برنج خام هم می گذارند.ومعتقدند که شگون دارد.(البته نوع و قیمت برنج زیاد مهم نیست!) 

10- ذكر گفتن،. محیطی با انرژی خالص می آفریند كه عمدتاً به علت ارتعاشات پاك و خالص صوتی آن است. ذکرگفتن بطور ذهنی و بدون كلام نیز در پاك كردن محیط مؤثر است زیرا ارتعاشات خالص فكر كه بر اثر ادای ذهنی اذکار ایجاد میشوند بر انرژی فضای اطراف اثر مثبت می گذارند.انس بیشتری با قرآن داشته باشید ، قرآن رادر خانه زیاد بخوانید . فرکانسهای حاصل از صوت قرآن باعث دفع انرژی های منفی از محیط می شود.

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند 

11- وضو و خواندن نماز اول وقت فواید زیادی دارد و باعث تخلیه اشعه های زائد بدن و تولید انرژی مثبت می شود.(در اسلام دائم الوضو بودن سفارش شده است .زیرا وضو علاوه بر رضای حق تعالی موجب آرامش و خنثی کردن انرژیهای منفی می شود) 

12-سعی کنید در منزل و یا محل کار،همیشه رو به قبله  بنشینید (و یا بخوابید) تا انرژی های حیاتی شما مرتب شارژ شود .(کعبه, محل عبور بیشترین خطوط انرژی وپرانرژی ترین نقطه روی زمین است.) 

13-وسایل شکسته ،اضافی و کهنه منزل ، انرژی منفی تولید می کند آنها را از محیط زندگی خود دور کنید. 

14-اگر خانه تان لبریز از خاطرات ناراحت کننده است در صورت امکان، به فکر جابه جایی از آنجا باشید. 

15-از لوازم الکترونیکی کمتر استفاده کنیدزیرا انرژی منفی(خشم-عصبانیت-پرخاشگری و…) تولید می کنند. 

16-همیشه شکر گذار نعمت های خداوند باشید . خطاهای دیگران را ببخشید و فقط به خوبی های دیگران نگاه کنید. 

17-از خوردن غذاهای فراوری شده مانند سوسیس،کالباس و…پرهیز نمایید.غذاهای غیر مفید و نیز انواع ترشی و خیار شور، تولید انرژی منفی می کنند.افلاطون می گوید: تو همانی هستی که میخوری!  این نکته نشان دهنده تاثیر غذا بر خلق و خوی انسان است. 

18-استفاده از گلاب نیز مفید است . گلاب باعث ایجاد شادابی و معنویت بیشتر می شود. 

19-هنگامی که احساس سنگینی می کنید و افکار ناراحت کننده و منفی به سویتان هجوم آورده سه بار سوره ناس را بخوانید. 

20-از غیبت کردن،تحقیر و تمسخر دیگران، تهمت زدن،دروغ گویی ،نفرت و سایر اعمالی که

 از نظر خدا و خلق خدا ناپسند است دوری کنید.زیرا این اعمال، انرژی منفی خالص تولید می کنند 

​مفهوم حرکات نماز از زبان امام علی علیه السلام

نوشته شده توسطیاس 15ام بهمن, 1395

جابر ابن عبدالله انصارى گوید:

روزى به همراه مولاى متّقیان، امام على(ع) بودم، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مى‌دانى که چگونه و براى چه مى‌باشد؟

اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟

حضرت فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد(ص) را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز داراى تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن خواهد بود.

آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما. 

امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى قیام و قعود باشد.

دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمى‌باشد.

سومین تکبیر یعنى؛ نمى‌توان خداوند را به جسمى تشبیه کرد.

چهارمین تکبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمى‌شود.

پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصى دارد و نه چیزى در او حلول مى‌کند.

ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.

و هفتمین تکبیر یعنى؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى أبعاد و جوارح نیست.

سپس در ادامه فرمایش خود فرمود:

معناى رکوع آن است که مى‌گویى: خداوندا! من به تو ایمان آورده‌ام و از آن دست بر نمى‌دارم، گرچه گردنم زده شود.

و چون سر از رکوع بر مى‌دارى و مى‌گوئى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» یعنى؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آورده‌اى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستى مطلق تویى.

و هنگامى که سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاک آفریده‌اى؛ و سر بلند کردن از سجده یعنى؛ مرا از خاک خارج گردانده‌اى.

و همین که دومین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر مى‌گردانى؛

و چون سر بلند کنى گویى: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مى‌گردانى.

و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهل‌بیت او(ع) مى‌باشد.

و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، که در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.

 فواید سه‌گانه محاسبه نفس

نوشته شده توسطیاس 14ام بهمن, 1395

۱_خودشناسی

یکی از فواید مهم محاسبۀ نفس، «خودشناسی» است. خودشناسی چیزی نیست که در کتابخانه رخ بدهد. البته کتابخانه هم کمی می‌تواند-در جهت خودشناسی- به انسان کمک کند، اما بعد از کتابخانه، انسان باید کتاب وجود خودش را بخواند و ببیند که واقعاً چه مشکلی دارد؟

 آدم باید آن کتابخانه را در آزمایشگاه وجود خودش تجربه کند. محاسبه نفس یعنی رفتن به داخل «آزمایشگاهِ وجود خود» و بررسی کردن تمام مواعظ و نصایح دین در درون خود. عالَم خودِ انسان خیلی عالَم جذابی است.

 ۲- دیگر شناسی

یکی دیگر از فواید محاسبه نفس-علاوه بر خودشناسی- این است که انسان در اثر خودشناسی می‌تواند دیگران را هم ‌بشناسد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «کسی که خودش را نشناسد هیچ‌کسی را نمی‌شناسد.»(مَنْ جَهِلَ نَفْسَهُ کَانَ بِغَیْرِ نَفْسِهِ أَجْهَل؛ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَهُوَ لِغَیْرِهِ أَعْرَف‏؛ غررالحکم/8758‏)

همۀ ما باید «آدم‌شناس» باشیم تا ارتباط‌مان با دیگران خوب برقرار شود. مثلاً گاهی که دلمان برای دیگران می‌سوزد، برای این است که می‌فهمیم آنها چه مشکلی دارند، و لذا با آنها دلسوزانه برخورد می‌کنیم.

اگر مادری علت گریه‌های بچه‌اش را نفهمد، واقعاً به بچه‌اش صدمه می‌زند. وقتی ما دیگران را بشناسیم، گاهی می‌توانیم برای آنها مثل یک مادر، دلسوزی کنیم و می‌فهمیم که چگونه باید با آنها رفتار کنیم.

خیلی از پدر و مادرهای مذهبی، خودشان را نمی‌شناسند، و به همین خاطر، بچه‌های‌شان را هم نمی‌شناسند.

یک کارگردان یا فیلم‌نامه‌نویس باید ورزش فکری انجام داده باشد؛ یعنی باید خودش را بشناسد تا بتواند کاراکترهای فیلم را خوب طراحی کند!

 یکی از مشکلات بزرگ فیلم‌های ما «کاراکترهای بی‌هویت» است. اگر کسی انسان‌شناس باشد، واقعاً از برخی از کاراکترهای فیلم‌ها خنده‌اش می‌گیرد، آدم‌ها همه مصنوعی هستند؛ چون فیلم‌نامه‌نویس یا کارگردان اصلاً تیپ‌شناسی بلد نیست، مثلاً نمی‌داند که «این کار از این تیپِ شخصیتی اصلاً برنمی‌آید!» این مسائل ساده نیست و پیچیدگی‌هایی دارد!

۳- خداشناسی

 خدا مثل یک مربی دلسوز است که مدام دارد با ما تمرین می‌کند. ما 24ساعته داریم با خدا #پینگ‌پونگ بازی می‌کنیم! ببین مربی‌ات توپ را بیشتر کجای میز می‌اندازد که تو نمی‌توانی بگیری؟ معلوم می‌شود تو در آن‌جاها ضعف داری؛ باید روی این نقاط ضعف خودت کار کنی.

 خداوند در طول زندگی، مثل یک مربی دلسوز برای تو عمل می‌کند و تو در واقع داری با مربی‌ات بازی می‌کنی. هر دفعه که توپ را به یک طرفی انداخت، تو باید متوجه شوی که منظورش چه بوده و چه چیزی را می‌خواهد به تو بگوید؟

 این مربی فوق حرفه‌ای، زیاد هم به تو فشارِ طاقت‌فرسا نمی‌آورد، گاهی نیز فرصت می‌دهد که تو بتوانی نقاط قوت خودت را نشان بدهی و سرِ حال بیایی! و بعد دوباره می‌رود سراغ نقاط ضعف تو و دوباره همان گوشه‌ای می‌زند که تو ضعف داری!

 شما وقتی‌که محاسبۀ نفس را شروع کنی، کم‌کم می‌بینی که خدا اکثر توپ‌ها را به این گوشۀ میز می‌اندازد، پس معلوم می‌شود که تو در این نقطه، مشکل داری. در این صورت خدا را می‌بینی و ضعف‌های خودت را می‌بینی.

 هر کسی می‌خواهد صدای خدا را بشنود، باید محاسبۀ نفس کند. چطوری صدای خدا را می‌شنوی؟ انگار دارد می‌گوید: «دیدی امروز چه‌کار کردی؟ من این‌را از تو پرسیدم؛ دوباره این امتحانِ را از تو گرفتم…» 

 البته نباید انتظار داشته باشی از همان روز اول-که محاسبۀ نفس را شروع کردی- صدای خدا را بشنوی! باید مداومت داشته باشی. لوس‌بازی درنیاور! همان روز اول انتظار داری فرشته‌های آسمان بر تو نازل بشوند؟!

قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم 

نوشته شده توسطیاس 14ام بهمن, 1395

مرد ثروتمندی پسری عیاش داشت. هرچه پدر نصیحت می کرد که با این دوستان ناباب معاشرت مکن و دست از این ولخرجی ها بردار اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی کرد تا اینکه لحظه مرگ پدرفرا می رسد.

پسرش را خواسته و میگوید فرزند با تو وصیتی دارم، من ازدنیا می روم ولی درمطبخ (آشپزخانه) را قفل کردم و کلید آن را به تو می دهم، آنجا یک طناب از سقف آویزان است و هر وقت از زندگی ناامید شدی و راه به جایی نبردی برو و خودت را دار بزن.

پدراز دنیا می رود و پسر در معاشرت با دوستان ناباب و زنان آنقدرافراط می کند که بعد از مدتی تمام ماترک و ثروت بجا مانده به پایان میرسد.

کم کم دوستانش که وضع را چنین می بینند از دوراو پراکنده می شوند. پسر در بهت و حیرت فرومی رود و به یاد نصیحت های پدرمی افتد و پشیمان می شود اما سودی نداشت.

روزی در حالی که برای ناهار گرده نانی داشت کناری می نشیند تا سد جوع (رفع گرسنگی) کند، در همان لحظه کلاغی از آسمان به زیر آمده و نان را برداشته و میرود. 

پسرناراحت و افسرده با شکم گرسنه به راه میافتد و در گذری دوستانش را میبیند که مشغول خنده و شوخی هستند. نزد آنها رفته سلام میکند و آنها به سردی جواب او را میدهند.

سرصحبت را باز می کند ومی گوید گرده نانی داشتم کلاغی آن را برداشت وحال آمدم که روزخود را با شما بگذرانم. رفقایش قاه قاه خندیدند و مسخره اش کردند. 

پسر ناراحت و دلشکسته راهی منزل می شود و در راه به یاد حرف های پدرمی افتد کلید مطبخ را برداشته قفل آن را باز میکند و به درون میرود. چشمش به طناب داری میافتد که از سقف آویزان است. 

چهارپایه ای آورده طناب را روی گردنش می اندازد و با لگدی چهارپایه را به کناری پرت میکند که در همان لحظه طناب از سقف کنده شده او با گچ و خاک به همراه کیسه ای کف زمین می افتد.

با تعجب کیسه را باز کرده درون آن پراز جواهر و سکه طلا میبنید. به روح پدر رحمت فرستاده و از فردای آن روز با لباسهای گرانقیمت در محل حاضر میشود و دوستانش همدیگر را خبر کرده و یکی یکی از راه میرسند و گردش را گرفته و شروع به چاپلوسی میکنند. 

او هم وعده گرفته و آنها را برای صرف غذا به منزل دعوت کرده و از طرفی ده نفر گردن کلفت با چماق در گوشه ای پنهان میکند و وقتی همه آنها جمع میشوند به آنها میگوید:

دوستان بزغاله ای برای شما خریده بودم که ناگهان کلاغی از آسمان بزیر آمد و بزغاله را برداشت و فرار کرد. دوستان ضمن تائید حرف او دلداریش دادند که مهم نیست از این پیش آمدها میشود و امروز ناهار بازار را میخوریم که در این لحظه پسر فریاد میزند: 

قرمساق ها، پدرسگ ها در روزگار فقر و محنت بشما گفتم نان مرا کلاغ برد به من خندیدید، حال چطور باور میکنید که کلاغ بزغاله ای را برده است؟

و چماق دارها را خبر می کند و آنها هجوم آورده کتک مفصلی به رفقایش می زنند و از آن روز به بعد طریق درست زندگی را پیش میگیرد.