لقمان کیست؟

نوشته شده توسطیاس 28ام دی, 1395

لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام ….

خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست.

گنجشکی که نشانی از شهدا آورد

نوشته شده توسطیاس 27ام دی, 1395

منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد.

نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست.

برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. نخورد.

یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست.

یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست.

پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم….

بعثی‌های ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند.????????????

شهید_علی_رضا_خاکپور 

چهار چیز در گناه که بدتر از خود گناه است

نوشته شده توسطیاس 27ام دی, 1395

​پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله:

أَرْبَعَةٌ فِی‏ الذَّنْبِ‏ شَرٌّ مِنَ‏ الذَّنْبِ‏ الِاسْتِحْقَارُ وَ الِافْتِخَارُ وَ الِاسْتِبْشَارُ وَ الْإِصْرَار

1????کوچک شمردن گناه : یعنی وقتی به نامحرم نگاه شهوت آلود میکنی به خودت  بگویی : اینکه چیز مهمی نیست ، زنا که نکردیم ، قتل که نکردیم.

2.????  افتخار کردن به گناه : مثلا خاطره ی خلافکاریهای خودت را با افتخار تعریف کنی که بعله زمانی که توی گمرک بودم فلان قدر اختلاس کردم هیچ کس هم نفهمید.

3. ????شادمانی کردن به گناه : یعنی بعداز گناه  خوشحالی کردن یعنی مثلا بگویی عجب کلاهی سرش گذاشتم ، کیف کردم.

4.???? اصرار برگناه : مثلا بگویی خوب کردم زدم ، بازهم میزنم ! خوب کردم رشوه گرفتم بازم میگیرم ، خوب کردم مواد فروختم بازم میفروشم تازه راه و چاهش را بلد شده ام .

????مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏11، ص: 349

یه دقیقه با بهجت

نوشته شده توسطیاس 27ام دی, 1395

سخنان آیت الله بهجت(رحمه الله علیه)

علم سودمند چیست؟

نوشته شده توسطیاس 26ام دی, 1395

​مرحوم شاه آبادي می گفت: اگر در یک اتـاق شیـشه اي در دل دریا باشیم، از همه طرف آب دریا و ماهی ها را می بینیم، ولی عطش ما رفع نمی شـود . علمی  که معلومش پیدا نشده، این گونه است و رفع عطش نمی کند. اما اگـر یک  سر سوزن دیوار شیشه اي اطاق سوراخ شود، از همان سوراخ همه سیراب می شوند. علـم وقتی همه چیز را معلوم کرد، یک سوزن از محبت می خواهد تا انسان را سیراب کند.

آیا چون خود عامل نیستیم پس مبلغ هم نباشیم

نوشته شده توسطیاس 26ام دی, 1395

​شخصی بر اي خرید نان به در دکان نانوایی رفت و دید یک صف طولانی جلوي نانوایی  تشکیل شده است و اگر بخواهد صبر کند تا صف تمام شود، باید مـدت زیـادي منتظر بماند، لذا به کسا نی که در صف بودند گفـت : چـرا بـراي خرید نـان در صف ایستاده اید؟ یک کوچه بالاتر پلو مجانی می دهند. افراد حرف او را باور کردند و صـف را رها کردند و به دنبال پلوي مجانی رفتنـد. اتفاقـاً حرف او درست از کار درآمد و درکوچه بالا واقعاً پلو می دادند و کسانی که رفتند، گرفتند. کم کم خود او هم که این حرف را ساخته بود، گفت: نکند به راستی در کوچ هي بالا پلوي مجانی بدهند؟ این بـود که خودش هم صف را رها کرد و به دنبال پلو رفت. راه خدا هم هم ینطـور اسـت؛ اول بدون اینکه خودمان باور داشته باشیم،  دیگران را به در خانه ي خدا فرستادیم و آنها هم به نتیجه رسیدند. کم کم خودمان هم باورمان آمد و راهی درگاه الهی شدیم.

 تفاوت سوختن در دنیا و آخرت

نوشته شده توسطیاس 26ام دی, 1395

 قرآن می ‌فرمايد: «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً»[3]

او را به جهنم می ‌برند و می ‌سوزد. در دنیا اگر العياذبالله کسی را در آتش بيندازند، می‌ سوزد، خاکستر می ‌شود و تمام می ‌شود؛ امّا در قیامت قرآن می ‌فرمايد: هرچه پوست بسوزد، دوباره پوست روييده می ‌شود برای اينکه به اندازۀ گناهانی که کرده است عذاب خدا را بچشد،.

????تفسیر امام راحل از آیۀ 8-7 سوره زلزال

«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»[4]؛ پاداش يک ذرّه خوبی را می ‌بيند و سزای يک ذرّه شر را هم می ‌بيند و خود او شهادت می ‌دهد: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[5].

معمولاً مفسرين می ‌گويند: «يری جزاءُه». استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی (ره) می ‌گفتند: چرا چيزی در تقدير باشد؟ اين شخص خودش را می ‌بيند. اين تجسّم عمل است و معنای تجسّم عمل يعنی؛ خودش را می ‌بيند. بنابراين در آن روز همه چيز برملا می شود: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ».[6]

کاری کنيد در روز قيامت خوشحال شويد. آنچه من از اوّل منبر تا الان گفتم،‌ يک جمله از خودم نبود و يک جمله از فقهای عاليقدر نبود، بلکه همه از قرآن بود. لذا بايد به اين چيزها که قرآن روی آنها پافشاری دارد، اهميّت دهيم. بايد به خودمان تلقين کنيم. خانم ‌ها و آقايان به خودشان تلقين کنند، هرچه انجام دهیم در روز قيامت برملا می شود. اگر عمل خوبی  باشد سرافرازی است و اگر بد باشد، رسوايی است. پس بايد کاری کنیم در روز قيامت پيش پيغمبر اکرم (صلّی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلّم) و اهل ‌بيت (سلام ‌الله ‌عليهم) ‌سرافراز باشم.

خلاصه ای از درس اخلاق آیت‌الله‌العظمی مظاهری؛

نوشته شده توسطیاس 26ام دی, 1395

???? زنان بی شخصیت چه کسانی هستند؟

قرآن می ‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»[1]

يا رسول الله! به همۀ زن ‌ها، به زن ‌های خودت و ديگر زن ‌ها بگو چادر سر کنيد و رو بگيريد که شخصيت شما به اين چادر است. نگذاريد اين شخصيّت از بين برود. 

وقتی چادر نداشته باشد، قرآن می ‌گويد اين شخصيّت ندارد و در روز قيامت بی ‌شخصيّتی اين خانم رو می ‌افتد. آنگاه زن بی ‌شخصيّت بر سرش می ‌زند که چه کنم. بعد خود صورت می ‌گويد: بايد به جهنّم بروی و من بسوزم: «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»

ادامه بحث در پیام بعدی با عنوان( تفاوت سوختن در دنیا و آخرت)