آرشیو برای: "اسفند 1393"

برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین

نوشته شده توسطیاس 17ام اسفند, 1393
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند ، رسید به چراغ قرمز . ترمز زد و ایستاد . یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و… بیشتر »

نماز اول وقت در هر شرایط

نوشته شده توسطیاس 16ام اسفند, 1393
صدای اذان از رادیو ماشین به گوش رسید، جوانی كه در كنارم نشسته بود بلند شد و به طرف راننده رفت و به اوگفت: آقای راننده! می خواهم نماز بخوانم.راننده با بی تفاوتی و بی خیالی گفت: برو بابا حالا كی نمازمی خواند! ولی جوان با جدیت گفت: به تو می گویم نگه دار… بیشتر »